یک سال گذشت!
بردیای عزیزم ... یک سال از ورود تو به این دنیا میگذره ... زمان خیلی زود گذشت ... و مطمئنم خیلی خیلی زود خود تو این مطالب رو می خونی ... و نمی دونم که اون روز من و تو کنار هم هستیم یا نه ... چون هیچ چیز توی این دنیا قابل پیش بینی نیست ... روز تولدت ما برات جشن گرفتیم ... همه دوستات اونجا بودن ... مه نیا و بهداد، نیایش، ماهان و کیان ... و همه برای تو شادی کردن ... با اینکه تو از قبل فوت کردن رو بلد نبودی اما اون روز شمع تولدتو خودت فوت کردی و این خیلی برای ما هیجان انگیز بود ... من بابت این همه هوش به تو افتخار می کنم عزیزم تو عاشق کیک باب اسفنجیت شدی و بهش ناخونک میزدی... اون روز کلی از اون کیک خوردی... حتی نصف کیک خاله رو هم خوردی وق...
نویسنده :
آلالی
17:32